همه مداد رنگي ها مشغول بودند، به جز مداد سفيد، هيچ كس به او كار نمي داد، همه مي گفتند تو به هيچ درد نمي خوري، يك شب كه همه ي مداد رنگي ها توي سياهي كاغذ گم شده بودند، مداد سفيد تا صبح كار كرد، ماه كشيد، ستاره كشيد، و آن قدر ستاره كشيد كه كوچك و كوچك و كوچكتر شد، صبح توي جعبه ي مداد رنگي ها، جاي خالي او با هيچ رنگي پر نشد...
عباس محمودي نژاد – خرم آباد
نظرات شما عزیزان:
:: چند نفر تا حالا خوندن : 233
|
امتیاز نوشته : 19
|
امتیازدهندگان : 4
|
کل امتیاز : 4