I asked God to make my handicapped child whole
God said, no
His spirit is whole, his body is only temporary
از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود: لازم نيست، روحش سالم است، جسم هم که موقت است
I asked God to grant me patience
God said, no
Patience is a byproduct of tribulation. It isn't granted, it is learned
از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نيست، آموختنی است
I asked God to give me happiness
God said, no
I give you blessings; happiness is up to you
گفتم: مرا خوشبخت کن
فرمود: «نعمت» از من، خوشبخت شدن از تو
I asked God to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند
فرمود: رنج از دلبستگیهای دنيايی جدا و به من نزديکترت میکند
I asked God to make my spirit grow
God said, no
You must grow on yours own! But I will prune you to make you fruitful
از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود: نه، تو خودت بايد رشد کنی
من فقط شاخ و برگ اضافیات را هرس میکنم تا بارور شوی
I asked God for all things that I might enjoy life
God said, no.
I will give you life. So that you may enjoy all things
از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم
فرمود: برای اين کار من به تو «زندگی» دادهام
I asked God to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آهان، بالاخره اصل مطلب را فهمیدی!
نظرات شما عزیزان:
:: چند نفر تا حالا خوندن : 164
|
امتیاز نوشته : 4
|
امتیازدهندگان : 1
|
کل امتیاز : 1